داستان زیبای مرد فانوس به دست
نوشته شده توسط : سید مهدی نقیب

داستان زیبای مرد فانوس به دست

.

.

.

در خبرها آورده اند که مردی صبح گاهان برای ادای نماز صبح روانه مسجد شد در راه پایش سر خورد و در گودالی اب فرود آمد به منزل برگشت و پس از تعویض لباس دوباره روانه مسجد شد .

دوباره همانجا سر خورد و به گودال افتاد. مرد به سوی خانه برگشت برای بار سوم لباس پوشید و روانه خانه خدا گردید.

وقتی به گودال آب رسید دید مردی فانوس به دست منتظر او ایستاده!!!

مرد فانوس به دست گفت من منتظر تو هستم تا تو را به سلامت به مسجد رسانم.

عابد قصه ما از او تشکر کرد و با هم روانه مسجد شدند.

وقتی به مقصد رسیدند مرد عابد قصه ما از مرد فانوس به دست پرسید:

تو که هستی و برای چه به من کمک کردی ؟

مرد فانوس به دست جواب داد:

.

.

.

من شیطانم .. بار اول که به زمین خوردی دوست میداشتم که ازبرگشتن منصرف شوی.

ولی تو با برگشت خود موجب  شدی خداوند تمام گناهان خویشاوندانت را عفو نمایدو در مرتبه دوم که به زمین خوردی لباس پوشیدی و برگشتی، خداوند گناهان تمام مردم دهکده ات را بخشید.

ترسیدم اگر بار دیگر به زمین بخوری خداوند به خاطر تو از سرتقصیرات تمام مردم زمین بگذرد بنابراین چاره را در آن دیدم که شما را به سلامت به مقصد رسانم.

.

.

.

SMN





:: برچسب‌ها: داستان , داستان کوتاه , آموزنده ,
:: بازدید از این مطلب : 639
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 17 خرداد 1393 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
alone در تاریخ : 1393/3/20/2 - - گفته است :
عشــق اگــر خـط مــوازی نیسـت،چیسـت؟

یـ ـا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟!

عشـق اگــر مبنــای خلــق آدم اســت

پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟

پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!!

از چـه رو هــر عشـق،بــازی مـی شــود؟!

/weblog/file/img/m.jpg
alone در تاریخ : 1393/3/20/2 - - گفته است :
بگذارید و بگذرید

ببینید و دل ببندید

چشم بیاندازید و دل مبازید که

دیر یا زود باید گذاشت و گذشت


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: